من و همسرم با هم بگو مگو کردیم
نوشته شده توسط : مرتضی

من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛
از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم.
لباسم را از پشت گرفت و مانع خروجم شد
در حالیکه من اندوهگین و ناراحت بودم گفتم؛ از من دور شو؛
بخدا نمیخام حرفاتو گوش بدم؛
سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛
من خیلی از دستت ناراحتم...
نمیخواهم حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش میکنم ولم کن

و هنگامیکه سرم را به عقب برگرداندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم در مکان خودش نشسته و از خنده روده بر شده ...!

:: موضوعات مرتبط: جوک های توپ , ,
:: برچسب‌ها: من و همسرم با هم بگو مگو کردیم ,
:: بازدید از این مطلب : 314

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 28 مرداد 1396 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 188 صفحه بعد